لبخند زد،بعد از مدتها ، خانه دوباره بوی شادی گرفته بود،بچه ها می دانستند که لبخند مقدمه جداییست ولی لبخند مادر پس از سه ماه گریه و غم و بیماری شیرین بود.
فدای خنده هایتان مادر ... چه اتفاقی افتاده که امروز شاد هستید؟!
دخترم امروز مرد نجار تابوتی را که سفارش داده بودم برایم آماده کرده است ، آن را دیدم ، تابوت خوب و پوشیده ای بود.